به گزارش قدس آنلاین، چند هفتهای میشود که پدرش را شهید مدافع امنیت مینامند. پدری که به مهربانی و دلپاکی معروف بود و کسی آزردگی از جانب او در ذهن نداشت اما وقتی در صحنه اغتشاشات در حال تلاش برای خاتمه درگیریها بود، ناجوانمردانه از سوی آشوبگران ضد انقلاب بشدت مجروح شد تا جایی که ساعتی بعد از شدت ضربات سنگین پنجه بوکس به سرش به کما رفت و دیگر بازنگشت.
بسیجی شهید حسین تقیپور را مظلومانه در تهرانپارس به شهادت رساندند. تنها پسر او اما این روزها اگرچه درد فراق پدر را سخت بر دوش میکشد اما نمیگذارد غبار غم رفتن پدر مانع روایت او از راه پدر شهیدش شود. ارشیا تقیپور فرزند شهید مدافع امنیت حسین تقیپور است. ارشیا متولد سال ۱۳۸۳ و ۱۷ ساله است. او یک دهه هشتادی است که با آرمانهای پدر خو گرفته است. حالا که پدرش شهید شده ادامه دهنده راه او خواهد بود و وقتی از پدر روایت میکند این نگاه را به خوبی توصیف میکند.
کمی از حال و هوای آن روزی که خبر شهادت پدر را شنیدید، بگویید.
من تقریباً صبح ساعت ۷:۱۰ دقیقه که از خواب بیدار شدم. تلفن مادرم دست من بود. دیدم یک شمارهای به خط مادرم زنگ زد و گوشی را برداشتم به من گفتند که از طرف بسیج و سپاه تماس میگیریم شما انتخاب شدید برای سفر زیارتی مشهد اگر بشود کد ملی نام نام خانوادگی خودتان و مادر گرامی را برای ما بفرستید. گفتم چشم میفرستیم مشکلی نیست. بعد اینکه قطع کردم یک احساس دلشورهای به من دست داد و دست و پایم سست شد و دلشوره گرفتم. بلند شدم یک ذره به خودم که آمدم فکر کردم و به مادرم هم گفتم که زنگ زدند من این را گفتم. همان اول صبح دلشوره و شک به دلم افتاد به مادرم گفتم مادر جان بهنظرم یک اتفاقی افتاده است. مادرم گفت نه چه اتفاقی بیفتد. پدرت یک مقدار دیر کرده و میآید.
صبح رفتم باشگاه وقتی برگشتم خانه، دیدم در باز است و یکی از خالههایم با لباس مشکی در خانه است. شکّم بیشتر شد دیدم میز گذاشتند و روی میز را تزئین کردهاند. کم و بیش فهمیدم یک اتفاقی افتاده. به مادرم گفتم چه اتفاقی افتاده؟ گفت پدرت مجروح شده. چیزی نگفتم و نشستم ولی من فهمیده بودم. شروع کردم به اشک ریختن. بعد از اینکه فرمانده لشکر و چند تا از دوستان پدر و فرماندههای سپاه به خانه ما آمدند من فهمیدم که پدرم به شهادت رسیده است.
قبل از آن هم پیش آمده بود که پدر شما شب منزل نیاید و دلشوره داشته باشید؟
تقریبا دو شب قبلش هم پدرم همینطوری دیر کرده بود. من هم داشتم کار گوشی مادرم را انجام میدادم چون چند روز بود دچار مشکل شده بود. معمولا پدرم ساعت هفت و نیم یا هشت به خانه میرسید. من ساعت هفت رفتم باشگاه و ساعت ۱۱ برگشتم و دیدم هنوز نیامده است. گفتم چه شده مادرجان؟ چرا پدر نیامده؟ گفت شاید هنوز شرکت است. ساعت ۱۲:۲۴ دقیقه دیدم یکی کلید انداخت در را باز کرد. پدرم بود و داخل آمد. باز هم در همان شب شهادت دیدم دیر کرده. این دفعه تا ساعت دو بیدار بودم که ببینم میآید یا نه اما خبری نشد و فردایش خبر شهادتش رسید.
نظر شهید تقیپور درباره حجاب چه بود؟
پدر من روی حجاب خیلی حساس بود به مادرم هم زیاد تأکید میکرد.
درباره نحوه شهادت پدر اطلاعی دارید؟
تا آنجایی که از دوستانش شنیدم مورد حمله اغتشاشاگران قرار گرفت و با مشت و پنجه بوکس مورد ضربه از ناحیه پشت سر قرار گرفت. حتی در معراج شهدا که بودم وقتی پنبه از روی صورتش باز کردند، پنبه پشت سرش را یک لحظه خواستند بردارند که خون بیرون زد. پنبه پشت سرش پرخون شده بود چون از پشت سر مورد اصابت قرار گرفته بود.
افرادی که اخیرا شهید شدند و شهدای مدافع امنیت نام گرفتند، به نظر شما جایگاه متفاوتی با سایر شهدا دارند؟
شهید بالاخره شهید است. چه در هشت سال دفاع مقدس باشد چه شهدای مدافع حرم و چه شهدای مدافع امنیت. کسانی که برای ایمن کردن جامعه و آسایش مردم به میدان میآیند، جانشان را کف دستشان گذاشتند. به نظر من لیاقت شهدای مدافع امنیت ما این نیست که از داخلیها طعنه بشوند. مردم باید پشتوانه شهدای مدافع امنیت باشند. شهدایی که اگر نبودند شاید الان تهران، کرمانشاه، شیراز، گرگان و بندرعباس به شکلهای خیلی وحشتناکی درامده بود. شاید واقعا این شهرها دست منافقین میافتاد. شاید اتفاقات خیلی ناگوارتری میافتاد.
مثلا چجور اتفاقات ناگواری؟
جنگ داخلی بوجود میآمد. شهدای هشت سال دفاع مقدس ما شهدای بزرگی هستند. شهدای مدافع حرم ما واقعا کار بزرگی کردند و شهدای امنیت هم همینطور. چون اگر اینها نبودند یک جنگ داخلی به وجود میآمد و جنگ داخلی به نظر من سختتر از همه جنگهاست که بین خود مردم جنگ بیفتد و بین خود مردم دعوا و درگیری اتفاق بیفتد. خیلی بد است که مردم به جان هموطنهای خودشان بیفتند. واقعا لیاقتشان این نیست.
فکر میکنید فوت خانم امینی یک بهانه بود برای حوادث اخیر؟
بله ۱۰۰ درصد بهانه بود. شما ببینید رسانههای غربی آن طرف آب و آن کسانی که این جریانهای سیاسی را هدایت میکنند دنبال یک جرقه هستند. دنبال یک آتش کوچک هستند که روی آن بنزین بریزند و فرقی نمیکند که بهانه چه باشد. بارها و بارها شده به دلایلی که اصلا منطقی نیست باعث خیلی اتفاقات، آشوبها، اغتشاشات و شهادت عزیزانمان شدند.
رابطه شما با پدر چطور بود؟
من با پدرم واقعا رابطه خیلی خوبی داشتم. همیشه به من میگفت تو رفیق منی و همیشه با همدیگر خوب بودیم. پشتوانه من بود. هرچه دارم از پدرم دارم. واقعا پدرم خیلی زحمت کشید و سنگ تمام گذاشت برای من و مادرم و خانوادهام. خیلی دل پاک بود. خیلی صاف و ساده و صادق و مثل آب زلال بود و به نظر من لیاقتش کمتر از شهادت نبود.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
نظر شما